خرم شدن. (یادداشت بخط مؤلف) : تا زمین و آسمان خندان شود عقل و روح و دیده صد چندان شود. مولوی. - خندان شدن شمشیر، کنایه از دندانه دار شدن شمشیر و مانند آن. (آنندراج) : قیمت شمشیر کم گردد چو خندان میشود. وحید (از آنندراج)
خرم شدن. (یادداشت بخط مؤلف) : تا زمین و آسمان خندان شود عقل و روح و دیده صد چندان شود. مولوی. - خندان شدن شمشیر، کنایه از دندانه دار شدن شمشیر و مانند آن. (آنندراج) : قیمت شمشیر کم گردد چو خندان میشود. وحید (از آنندراج)
شاددل. آسوده خاطر: بپرسیدش از دو گرامی نخست که هستند شادان دل و تندرست. فردوسی. تو شادان دل ومرگ چنگال تیز نشسته چو شیر ژیان پرستیز. فردوسی. چو سیصد پرستار با ماهروی برفتند شادان دل و راهجوی. فردوسی. من همی رفتم باری همه ره شادان دل دل ندانست که شادان شدنم نگذارند. خاقانی
شاددل. آسوده خاطر: بپرسیدش از دو گرامی نخست که هستند شادان دل و تندرست. فردوسی. تو شادان دل ومرگ چنگال تیز نشسته چو شیر ژیان پرستیز. فردوسی. چو سیصد پرستار با ماهروی برفتند شادان دل و راهجوی. فردوسی. من همی رفتم باری همه ره شادان دل دل ندانست که شادان شدنم نگذارند. خاقانی
متبسم. کنایه از شادان. شادروی: پیش خندان لبش ز اشک چو در گریۀ آفتاب دیدستند. خاقانی. زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست. حافظ. این مدت عمر ما چو گل ده روز است خندان لب و تازه روی می باید بود. حافظ
متبسم. کنایه از شادان. شادروی: پیش خندان لبش ز اشک چو دُر گریۀ آفتاب دیدستند. خاقانی. زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست. حافظ. این مدت عمر ما چو گل ده روز است خندان لب و تازه روی می باید بود. حافظ