جدول جو
جدول جو

معنی خندان دل - جستجوی لغت در جدول جو

خندان دل
(خَ دِ)
خوشحال. شادان. (یادداشت بخط مؤلف) :
نگر تا نداری هراس از گزند
بزی شاد و خندان دل و ارجمند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خندان گل
تصویر خندان گل
(دخترانه)
آنکه چون گل شاداب و باطراوت است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
کسی را به خنده آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ تَ)
خرم شدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صد چندان شود.
مولوی.
- خندان شدن شمشیر، کنایه از دندانه دار شدن شمشیر و مانند آن. (آنندراج) :
قیمت شمشیر کم گردد چو خندان میشود.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ دِ)
سخت دل. دل سخت. آهن دل. مقابل نرم دل:
مرد خندان دل نباشی مرد سندان دل مباش.
سنایی.
چه مایه بندۀ سندان دلم ترا ملکا
که در ترازوی نیکی کم از سپندانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بی خبر. که دل آگاه نیست. که صاحب خبر نیست. که صاحب معرفت نیست:
کسی نیست بدبخت و کم بودتر
ز درویش نادان دل بی خبر.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(سِ دِ)
سخت دلی. آهن دلی. مقابل نرم دلی:
بسندان دلی روی درهم مکش
بتندی فرامش مکن وقت خوش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شاددل. آسوده خاطر:
بپرسیدش از دو گرامی نخست
که هستند شادان دل و تندرست.
فردوسی.
تو شادان دل ومرگ چنگال تیز
نشسته چو شیر ژیان پرستیز.
فردوسی.
چو سیصد پرستار با ماهروی
برفتند شادان دل و راهجوی.
فردوسی.
من همی رفتم باری همه ره شادان دل
دل ندانست که شادان شدنم نگذارند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بِ شُ دَ)
بخنده درآوردن. بخنده واداشتن. خنداندن. اضحاک. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) :
نبینی آفتاب آسمان را
کز آن خندد که خنداند جهان را.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ گِ رِ تَ / تِ)
بخنده درآوردنده. بخنده افکننده. بخنده وادارنده
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
متبسم. کنایه از شادان. شادروی:
پیش خندان لبش ز اشک چو در
گریۀ آفتاب دیدستند.
خاقانی.
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست.
حافظ.
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازه روی می باید بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
بخنده در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندانده
تصویر خندانده
بخنده در آورده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دل آگاه نیست بی خبر: کسی نیست بدبخت و کم بودتر ز درویش نادان دل بی خبر. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنداننده
تصویر خنداننده
آنکه کسی را بخنده درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندانیدن
تصویر خندانیدن
بخنده درآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندانیده
تصویر خندانیده
بخنده در آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندان دل
تصویر سندان دل
دل سخت، سخت دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندان لب
تصویر خندان لب
آنکه لبش متبسم است خندان بشاش
فرهنگ لغت هوشیار
متبسم، خنده ناک، شاد، شادمان، شنگول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
Grinning
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
souriant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
sonriendo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
मुस्कुरानेवाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
tersenyum
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
ยิ้ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
grijnzend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
uśmiechnięty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
sorridente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
sorrindo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
咧嘴笑的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
посміхаючись
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
grinsend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
ухмыляющийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خنداندن
تصویر خنداندن
מחייך
دیکشنری فارسی به عبری